ای که دل را می ربایی

ساخت وبلاگ

 ای که دل را می ربایی


 

گاه اگر دست به دعا برمی داری ، قلب خویش را پیوند می زنی با معبود و با سر انگشتان امید

،دخیل می بندی به ضریح اجابت . دل اگر صیقلی باشد ، حقیقت نور در آن انعکاس می یابد و

اگر زنگار بر آیینه بنشیند ... امان از غفلت آنگاه که آدمی را گرم دنیا بخواهد ؛ اه از بی

خبری ... اه

 

چشمان امید و دستهای دعا و دل سر گشته و روح جستجوگر ، همه به دنبال اویند ؛آنکه عالمیان

را شیدای خویش خواسته است واله و سرگردان ... و هم از اینروست که پروردگار الله نام می

گیرد و هم از اینروست که آدمی تمامیت عمر در جذبه عشق قرار دارد و در میدان دعا در

تکاپوست ... و مگر نه آنکه خداوند آدمی را بر قنداقه عبادت خویش آفریده است و مگر نه آنکه

ریسمانهای متین از آسمان آویخته است تا جن و انس بر آن بیاورند ؛ و مگر نه آنکه تو را سبب

متصل ارض و سما خوانده اند ؟ پس چه باک اگر زندگی تنها با تو معنی شود و عالم با یاد تو بر

مدار خویش استوار ماند ! ...

 

سلام بر تو که داعی الی الله و داعی من الله ... در پیشگاه پروردگار آنگاه که قلم ، آنچه مقدر

اولین و آخرین بود ، بر لوح تقدیر نگاشت و در فراسوی اعصار ، اهل حق را اسیر چنگال شب

پرستان ساخت وآنگاه که قضای حکیم همه اولیایش را در بند اباطیل خواست ، آنگاه که انبیا و

اوصیایشان را مقتول و مسلوب پسندید ، آنگاه ... نور تورا از شجره طیبه ای که نور می پراکند،

برآورد و تو را سر به ودیعت نهاده شده قرار داد در عظمت دل دریایی مادرت ! آنگاه تو را

ایستاده خواست تا برخیزی ؛ بیایی و خفتگان را بیدار کنی ! مردگان را برانگیزی؛ بعثثی دوباره

بر آری ؛ زیستی نو بسازی و دست گیری و توان بخشی ... حکایت تو و ما حکایت بعثث دیگر

باره انسان است در دیجور جاهلیت نفس و بر فراز حرا روح ...

 

این چنین تو داعی الی الله ای که مبعوث شده ای به دعوت از پیشگاه او و بیهوده نیست اگر

فرموده است فانی قریب . این قرب میان ما و او در نزدیکی ما و تو تعریف می شود او قریب

است و تو قربی و اگر برهوت بی تو بودن طی شود دیگر آیا فاصله ای میان عارف و معشوق

،میان سالک و مقصود می ماند !؟....

 

بیا و سر این اتصال را از علی بن مهریار بپرس که بیست بهار برای رسیدن به او گرداگرد بیت

الله طواف می کند و عاقبت می یابدش و می شناسدش . اگر آدم (ع) پس از سالها دوری از حرا

و پس از گریستن ها و سوختن ها ، او را در عرفات می یابد و عرفات از اینروست که دیار

آشنایی نام می گیرد ، پس شاید این رسم خلقت است که آدمی ، مطلوب خویش را در وادی

تعریف پیدا کند ؛ و مگر نشنیده ای که امام تو هر سال ، غروب نهم ذیحجه را در عرفات است و

بر زبان ذکر عمیت عین لا تراک می راند ؟! 

خوشا یادهایی که تو را یادآور شوند ! خوشا دستهایی که سوی تو اشارت کنند ! خوشا راهی که

به کوی تو دلالت کند ! ... خواستم بگویم راهها اما یادآورم که راه تو تنها از آن گذرگاه می گذرد

که به نازکی موی و به تیزی شمشیر است ؛ وادی ورع . و نام این راه را هر روز می برم آنگاه

که راز به نماز می گشایم اهدنا الصراط المستقیم ... پایان این راه به خیمه تو می رسد ؛ خیمه ای

که در سراسز عالم گسترده است و هستی را در احاطه دارد ؛ جایگاهی که نشان است و نشانه

است و خانه ای که صاحب خانه اش سینه ای به فراخی تاریخ دارد و علی به عمق اقیانوسها ؛

میزبانی که جانش ممزوج نور منیر است و از همان ابتدا نام او بر لوح خاطر خویش حک

نموده ...

 

اگر برابرت سر به خاک ادب ساییدیم ، خرده مگیر ! اگر لحظات را به یاد تو به دست زمان

سپردیم ، ملامتمان مکن ! ما اگر هنر کنیم ، به ذلت خویش مقابل تو پی می بریم . تو آنکسی که

خدایت محل نزول علم خواسته است ؛و تو آن آیتی که سترگ تر از تو تصور نمی توان برد ؛

مور کجا عظمت سلیمان می تواند دریافت ؟! ذلیل کجا عزت عزیز را در پیمانه تنگ تجسم ،

یارای تصویر دارد ؟ بهتر آنکه وصف تو را از تو بخواهم ، آنگاه که با بندبندم پیام درود به دست

صبا می سپارم .

 

... السلام علیک یا داعی الله و ربانی آیاته ...

##@بهاران@##...
ما را در سایت ##@بهاران@## دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سیدسعیدبهروز saeed1350 بازدید : 247 تاريخ : دوشنبه 21 اسفند 1391 ساعت: 12:20