اعتماد کن

ساخت وبلاگ

پسر و دختر کوچولویی  با هم بازی می­کردن. پسر کوچولو

یه سری تیلهداشت و دختر کوچولو چندتا شیرینی.

پسر کوچولو به دخترکوچولو گفت:

من همه ی تیله ­هامو بهت می­دم، تو همه شیرینی هاتو به منبده.

دختر کوچولو قبول کرد

پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رویواشکی واسه خودش

گذاشت کنار  و بقیه رو به دختر کوچولو داد.

اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود

تمام شیرینیاشو به پسرک داد

همون شب دختر کوچولو با آرامش تمامخوابید و خوابش برد.

ولی پسر کوچولو نمی­تونست بخوابه چون به اینفکر می­کرد که همون طورکه

خودش بهترین تیله­شو یواشکی پنهان کردهشاید دختر کوچولو هم

مثل اون یه خورده از شیرینیهاشو قایم کردهو همه ي شیرینی­ها رو بهش

نـــــــــــــــــــــــــــــــــــداده!!!! 

##@بهاران@##...
ما را در سایت ##@بهاران@## دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سیدسعیدبهروز saeed1350 بازدید : 287 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1391 ساعت: 17:11