<no title>

ساخت وبلاگ

برای چندمین بار شماره ی پرواز و ساعت فرود هواپیما را چک کرد.           

 برای استقبال از شوهر آینده اش به فرودگاه آمده بود. یکدیگر را در چت روم یافته بودند.

 بعد از سالها انتظار و امید به مرد رویاهایش رسیده بود. خوش تیپ، موزون، شیک پوش، با ادب، باوقار، خون گرم،دوست داشتنی و چقدر با محبت و رمانتیک. نازبانو صدایش می کرد. می گفت تو نازنین بانوی زندگی من هستی.

مسافران به داخل سالن فرودگاه آمدند.برای مرتبه هزارم به عکسش نگاه کرد. چقدر دوست داشتنی بود. تک تک چهره ها را به دقت از نظر می گذراند اما معشوق را نیافت. با خودش فکر کرد شاید از پرواز جا مانده باشد.تقریبا همه رفته بودند. پیرمردی که در حمل چمدان هایش مشکل داشت، با تکان دادن دست از او کمک خواست. به طرفش رفت.

پرسید:پدر جان اجازه می دهید کمکتان کنم؟

پیرمرد لبخندی زد و پاسخ داد:ممنون میشم ناز بانوی من.

##@بهاران@##...
ما را در سایت ##@بهاران@## دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سیدسعیدبهروز saeed1350 بازدید : 266 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1391 ساعت: 17:42