اوقات خود را در خارج از مکه به سر می برد و مدت ها در دامنه کوه ها و
میان غار مینشست و در آثار آفرینش خدا و شگفتی های جهان خلقت به تفکر
می پرداخت و با خدای جهان به راز و نیاز سرگرم می شد .
سال ها بدین منوال گذشت . خدیجه همسر با وفایش نیز می دانست که هر وقت
پیامبر در خانه نیست ؛ در غار حراء به سر می برد .
قبل از بعثت که پیامبر در غار حراء مشغول راز و نیاز با خداوند بود در
عالم خواب رویاهایی راستین می دید و روحش برای پذیرش وحی الهی
آماده می گشت و در شب 27 رجب بود که جبرئیل مامور شد تا آیاتی
از قرآن را برای محمد صلی الله علیه و آله و سلم بخواند و او را به مقام پیامبری و
رسالت مژده دهد .
بدین ترتیب فرمان رسالت محمد صلی الله علیه و آله و سلم از سوی خداوند توسط
جیرئیل به او ابلاغ گردید . فرشته وحی که تا آن زمان چند بار در خواب و بیداری
بشارت هایی به رسول خدا داده بود ؛ آیات الهی را
به رسول خدا فرود آورد و گفت بخوان .
حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم در حالتی عجیب فرو رفته بود .
گفت خواندن نمی دانم . صدای جبرئیل دوباره در جانش پیچید که آشکارا می گفت
بخوان ای محمد . پیامبر پرسید چه بخوانم و جبرئیل پاسخ داد :
بخوان به نام پروردگارت که آفرید
انسان را از خون بسته شده آفرید
بخوان و بدان که پروردگار تو کریم ترین کریمان است
آنکه تعلیم کرد نوشتن را به قلم
با دریافت وحی ؛ هیجان همه وجود پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم
را فرا گرفت ؛ زیرا با دنیای بزرگ و عالی تر پیوند یافته بود .
آرامش ارتباط با فرشتگان با اضطراب سنگینی بار رسالت در هم آمیخت و
او را با تجربه ای نوین روبرو ساخت
بدین ترتیب یزرگترین انقلاب جهان آغاز شد . انقلابی الهی و بر پایه بینش توحیدی
جبرئیل ماموریت خود را انجام داد و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم نیز
از کوه حراء پایین آمد و به سوی خانه خدیجه سلام الله علیها رفت و سرگذشت
خود را برای همسرش باز گفت . خدیجه سلام الله علیها دانست که ماموریت
بزرگ او آغاز شده پس او را دلداری و دلگرمی داد و گفت بدون شک
خدای مهربان بر تو بد روا نمی دارد ؛ زیرا تو نسبت به خانواده و بستگانت مهربان
هستی و به بینوایان کمک می کنی و ستم دیدگان را یاری می نمایی
سپس محمد صلی الله علیه و آله و سلم گفت مرا بپوشان و آنگاه اندکی به خواب رفت