ریشه ی برخی از واژه های رایج ...

ساخت وبلاگ

ریشه ی برخی از واژه های رایج ...

۱ - میزبان: میز ( مهمان ) + بان ( پسوند دارندگی)۱ = کسی که دارای مهمان است.

۲- گوسفند:  گو ( جانور اهلی ) + سپند ( مقدس، پاک ) = جانوراهلی پاک

*جز اول ( گو ) در واژه های گوساله و گاونیز به کار رفته است.

۳ - میرزا : میر ( مخفف امیر ) + زا ( مخففزاده) = امیر زاده

* این واژه ظاهراً از زمان تیموریان رواجیافته است در عهد قاجار هرگاه پیش از نام افراد ذکر می شد به معنای  « آقا » بود مانند: میرزا جعفر و اگر بعد از ناماشخاص می آمد دلیل بر شاهزادگی بود.مانند: محمدعلی میرزا- احمد میرزا

 

۴ - کدبانو: کد ( خانه) + بانو = بانویخانه

۵- آسمان:  آس( سنگ مدور) + مان(پسوند شباهت)= فضای شبیه سنگآس

* این تشبیه به این دلیل است که به زعمقدما آسمان مدور همچون سنگ بزرگ آسیاب است که بر فراز زمین در حال چرخش است.جزء اول این واژه را می توان در واژه های آسیابو خراس نیز مشاهده کرد.

 

۶ - کهکشان: که ( کاه) + کش (بن مضارع کشیدن)+ان = جایی که کاه کشیده شده است.

*این وجه تسمیه به این سبب است که درخششستاره های ریز و درشت کهکشان که همچون خطی درشت بر آسمان است گویی راهی است که بر اثرنقل و انتقال کاه مشخص و نمایان شده است.

 

۷- زمین: زم(سرد) + ین( پسوندنسبی)= سردشده.

* زمین در آغاز آفرینش گوی آتشینی از گدازهها بود که در پی چند میلیون سال بارش باران به سردی و خشکی گرایید. جز اول این واژهرا می توان در کلماتی چون؛ زمهریر(باد سرد)، زمستان نیز مشاهده کرد.

۸- البرز : هر( کوه) + برز( بلند) = کوهبلند

۹- بیستون: این واژه در اصل بغستان به معنای محل پرستش خدا بود که تشکیل یافتهاز دو جزء بغ( خدا) + ستان ( پسوند مکان) می باشد و در سیر تحول واجی ابتدا به بیستان(یایمکسور) و سپس به بیستون (یای مفتوح)و سرانجام به بیستون تغییر یافت.

* ظاهراً چون ایرانیان کوه ها و اماکن بلندرا برای مناجات مناسب می دیدند این کوه بلند را جایگاه نیایش خدا نامیدند۲

 

۱۰- دبستان : دب( خط) + ستان( پسوند مکان) = محل آموزش خط و کتابت

* جزء اول این واژه در اصل مشتق از کلمه   dipi  است که در فارسی باستان به معنای خط می باشد. اینواژه که به شکل « دیپ » در کتیبه های هخامنشی آمده است در حقیقت یادگاری از زبان سومرمی باشد که به صورت dub  به معنای لوح و خط بود. بعدهااین کلمه به زبان اکدی وارد شد و به صورت  duppu  و tuppu  ملفوظ و مکتوب شد. سپس با ورود به زبان آرامی بهشکل  dup  درآمد و وقتی به زبان فارسی باستان آمد به شکل هایمختلف: دب ، دیب ، دیو تغییر یافت و ما امروزه این صورت ها را می توانیم در کلماتیچون: دبیر ، دیباچه ، دیبا و دیوان ببینیم.۳

 ۱۱-  دشوار:دش( ضد) + خوار( ضد آسان) = ضد آسان

*جزء اول این واژه را به صورت دش و دژ درواژهایی چون؛ دشنام ، دشمن و دژخیم می توان دید.

۱۲- تابستان: تاب( بن مضارع تابیدن) + ستان(پسوند)

۱۳- کوچه: کوی( محله) + چه ( پسوند تصغیر)

۱۴ -داوطلب: داو( هر دست بازی نرد ) + طلب(بن مضارع طلبیدن) =  کسی که خواستار بازی کردنبازی نرد باشد. این کلمه بعدها عمومیت یافت.

##@بهاران@##...
ما را در سایت ##@بهاران@## دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سیدسعیدبهروز saeed1350 بازدید : 277 تاريخ : يکشنبه 19 خرداد 1392 ساعت: 11:57