در قیر شب

ساخت وبلاگ
br />







دیرگاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا می‌خواند
لیک پاهایم در قیر شب است


رخنه‌ای نیست در این تاریکی
در و دیوار به‌هم پیوسته
سایه‌ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته


نفس آدم‌ها
سر به سر افسرده است
روزگاری است در این گوشه پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است


دست جادویی شب
در به‌روی من و غم می‌بندد
می‌کنم هرچه تلاش
او به من می‌خندد


نقش‌هایی که کشیدم در روز
شب ز راه آمد و با دود اندود
طرح‌هایی که فکندم در شب
روز پیدا شد و با پنبه زدود


دیرگاهی است که چون من همه را
رنگ خاموشی در طرح لب است
جنبشی نیست دراین خاموشی
دست ها پاها در قیر شب است



سهراب سپهری



##@بهاران@##...
ما را در سایت ##@بهاران@## دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سیدسعیدبهروز saeed1350 بازدید : 451 تاريخ : شنبه 9 آذر 1392 ساعت: 15:43