ترجمه و توضیح سوره حاقّه

ساخت وبلاگ

بِسمِ اللهِ الرَّحمَن الرَّحِيمِ 

به نام خداوندی که رحمت عامش شامل همه و رحمت خاصش از آن مؤمنين است. 

الحَاقَّةُ (١) مَا الحَاقَّةُ (٢) 

آن واقعه ى حتمي (١) چيست آن واقعه ی حتمی (٢) [مراد از کلمه ‘’ الحاقه‘’روز قيامت کبری است و اگر به اين نامش ناميد، برای اين بود که روزی است حق و ثابت و غير قابل تخلف و ترديد ناپذير] 

وَ مَا أدرَاكَ مَا الحَاقَّةُ (٣) 

و تو چه می دانی آن واقعه ی حتمی چيست؟ (٣) [اين تعبير، بازهم برای تاکيد بيشتر روی عظمت حوادث آن روز عظيم است تا آنجا که حتّی به پيامبر اسلام (ص) خطاب می شود که تو نمی دانی آن روز چگونه است؟ و حقيقت همين است که درک حوادث قيامت برای ما زندانيان زندان دنيا امکان پذير نيست، همانگونه که درک مسائل مربوط به دنيا برای جنينی که در شکم مادر است با هيچ بيانی ميسّر نيست] 

كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عَادٌ بِالقَارِعَةِ (٤) 

ثمودو عاد، آن حادثه كوبنده را تكذيب كردند (٤) [كلمه ‘’قارعه‘’نيز يكى از اسامى قيامت است و بدين جهت آن را قارعه (كوبنده) ناميده كه آسمانها و زمين را به هم مى كوبد و به آسمان و زمينى ديگر تبديل می کند، کوهها را به راه می اندازد، خورشيد را تيره و ستارگان را می ريزد و تمامی اشياء به قهر خدای تعالی دگرگون می شوند، که قرآن درباره ی همه اينها سخن گفته است] 

فَأمَّا ثَمُودُ فَأُهلِكُوا بِالطَّاغِيةِ (٥) 

امّا ثمود، با طاغيه به هلاكت رسيدند (٥) [در اينکه مراد از‘’طاغيه‘’چيست، آيا صيحه آسمانی است و يا زلزله و يا صاعقه؟ آيات قرآن مختلف است، (هود/۶٧) سبب هلاکتشان را صدای وحشتناکی دانسته، ( عراف/٧٨) زلزله دانسته و (سجده/١٧) صاعقه دانسته، که همه اين حوادث معنای طاغيه (طغيانگر) می دهند] 

وَ أَمَّا عَادٌ فَأُهلِكُوا بِرِيحٍ صَرصَرٍ عَاتِيةٍ (٦) 

و امّا عاد، باتندبادی سرکش و پرسرو صدا هلاک شدند (۶) [قوم عاد دارای قامتهايی بلند، اندامی قوی، شهرهای آباد، زمينهای خرم و سرسبز و باغهايی پرطراوت بودند و پيامبرشان حضرت هود بود. که نتيجه تکذيب قوم عادنيز هلاکت توسط تندبادی سرکش و پر سرو صدا و سرد و مسموم بود] 

سَخَّرَهَا عَلَيهِم سَبعَ لَيَالٍ وَ ثَمَانِيَةَ أَيَامٍ حُسُومًا فَتَرَى القَومَ فِيهَا صَرعَى كَأَنَّهُم أَعجَازُ نَخلٍ خَاوِيَةٍ (٧) 

آن را هفت شب و هشت روز پياپی بر آنها مسلط کرد،  که آن قوم را در آن به خاک افتاده می ديدی گويي آنها تنه های تو خالی و فروافتاده نخلند (٧ ) [اين تندباد را هفت شب و هشت روز پی در پی بر آنها مسلط ساخت و اگر تو آنجا بودی می ديدی که آن قوم همچون تنه های پوسيده و تو خالی درختان نخل روی زمين افتاده  و هلاک شده اند.  چه تشبيه جالبی که هم بزرگی قامت آنها را مشخص می کند و هم ريشه کن شدن آنها را و هم تو خالی بودن در برابرعذابهای الهی به گونه ای که تندباد آنها را به آسانی جابجا می کرد] 

فَهَل تَرَى لَهُم مِن بَاقِيَةٍ (٨) 

پس آيا از آنها هيچ باقی مانده ای می بينی؟ (٨) [اين جمله کنايه از اين است که عذاب تمامی آنها را فراگرفت و حتی يک نفر ديده نمی شود که زنده مانده باشد.  آری امروز نه تنها اثری از قوم عاد نيست که از ويرانه های شهرهای آباد، و عمارتهای پرشکوه و مزارع سرسبز آنها نيز چيزی باقی نمانده است] 

وَ جَاءَ فِرعَونُ وَ مَن قَبلَهُ وَ المُؤتَفِكَاتُ بِالخَاطِئَةِ(٩) فَعَصَوا رَسُولَ رَبِّهِم فَأََخذَهُم أَخذَةً رَابِيَةً (١٠) 

و فرعون و كسانى كه پيش از او بودند،  و اهل شهرهای زيرورو شده قوم لوط، مرتکب گناهان بزرگ شدند(٩) و از فرمان فرستاده رسولشان سرپيچی کردند پس آنها را به کيفری سخت بگرفت (١٠) [مراد از‘’خاطئه‘’اين است که اين اقوام راه بندگی را به خطاء پيموده و مرتکب انواع شرک و کفر و ظلم و فساد و انواع  گناهان شدند.  فرعونیان با موسی و هارون به مخالفت برخاستند، و قوم زشتکار لوط به مخالفت با حضرت لوط، و اقوام ديگر نيز از فرمان پيامبر خود سرپيچیدند، و هر گروهی از اين سرکشان به نوعی عذاب گرفتار شدند، فرعون در کام امواج نيل و قوم لوط با زلزله شديد، و سپس بارانی از سنگ محو و نابود شدند] 

إِنَّا لَمَّا طَغَا المَاءُ حَمَلْنَاکُم فِی الجَارِيَةِ (١١) 

ما وقتیکه آب طغیان کرد، شما را بر کشتی سوار نموديم (١١) [در اين جمله خطاب را متوجه افرادی کرده که در کشتی نوح سوار بودند، که در حقیقت خطاب به عموم بشر است، که نياکانشان همانها بودند که بوسيله کشتی نوح از غرق شدن نجات يافتند.  و طبيعی است نجات نياکان ما همان نجات ما خواهد بود] 

لِنَجعَلَهَا لَكُم تَذكِرَةً وَ تَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ (١٢) 

تا آنرا برای شما تذکری گردانيم و گوشهای شنوا آنرا نگهداری می‌کنند (١٢) [کلمه ‘’وعی‘’در اصل به معنای نگهداری چيزی در قلب است، و در آيه مورد بحث اين صفت برای گوشها ذکر شده است، گوشهایی که حقایق را می شنوند و در خود نگه می دارند. يا به تعبیر ديگر گاه انسان سخنی را می شنود، و فوراً آنرا از گوش بيرون می افکند، ولی گاه روی آن انديشه می کند و در دل جایی می دهد، و آنرا چراغ راه زندگی خود می شمرد. بنابراین هدف اصلی مجازاتها تربیت انسانها و هدايت آنها در مسير کمال و ارائه ی طریق و رساندنشان به کمال مطلوب است و نه انتقامجویی لذا مجازاتها هم مايه تذکر است و هم برای جای گرفتن آنها در دل مردم است تااز يادشان نرود و اثر تربيتی اش باقی بماند] 

فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفخَةٌ وَاحِدَةٌ(١٣) 

پس هنگامیکه يکبار در صور دميده شود(١٣) [دميدن در صور کنایه از حاضر کردن مردم برای رسيدگی به حسابشان می باشد و تعبیر ‘’واحده‘’بيان می کند که مسئله‌ حتمی است و امر پادر هوایی نيست که احتياج به تکرار نفخه داشته باشد. اين همان نفخه دوّم يا زنده شدن مردگان است ] 

وَ حُمِلَتِ الأَرضُ وَ الجِبَالُ فَدُكَّتَا دَكَّةً وَاحِدَةً(١٤) فَيَومَئِذٍ وَقَعَتِ الوَاقِعَةُ(١٥) وَانْشَقَّتِ السَّمَاءُفَهِيَ يَومَئِذٍ وَاهِيَةٌ(١٦) 

و زمین و کوهها ازجا برداشته شوند و به يکباره درهم کوبيده و متلاشی گردند(١۴) آن روز است  که آن واقعه عظیم  روی می دهد(١۵) و آسمان ازهم بشکافد، پس در آنروز سست و متلاشی گردد(١۶) [منظور از حمل شدن زمین و کوهها اين است که قدرت الهی بر آنها احاطه می يابد. سپس آيه اين را می رساند که خرد شدن کوهها و زمین آنچنان بسرعت انجام می شود که احتياج به کوبيدن بار دوّم ندارد. و به اين ترتیب قيامت کبری و نظام‌ آخرت بر پايه ی ويرانه های نظام‌ کنونی جهان ظهور می نمايد] 

وَ المَلَکُ عَلَی أَرجَائِهَا وَ يَحمِلُ عَرشَ رَبِّکَ فَوقَهُم يَومَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ(١٧) 

و فرشتگان در اطراف آسمان قرار می گيرند، و عرش پروردگارت را آنروز هشت فرشته بر بالای سر خود حمل می‌کنند (١٧) [حمل عرش کنایه از تدبیر مجموعه ی جهان هستی توسط فرشتگان می باشد که مجری فرمان خدايند. از آيه معلوم می‌شود که حاملان عرش از نظر مقام بالاتر از فرشتگانی هستند که گرداگرد جهان را می گيرند] 

يَومَئِذٍ تُعرَضُونَ لَاتَخفَى مِنكُم خَافِيَةٌ(١٨) 

در آنروز شما عرضه مى شويد و هيچ سرّ پنهانی از شما برخدا مخفی نمی ماند (١٨) [يعنی در روز قيامت که روز جدایی حق از باطل و روز داوری است آنچه نزد هر انسانی از عقيده و عمل هست برای خدا فاش و سفره دل آدمی باز می گردد بطوریکه هيچ عقيده ای و فعلی و نيّتی از انسانها برای خدا پنهان نمی ماند. اين به معنای آن نيست که الان برای خدا اينچنين نيست بلکه اين مطلب را می فهماند که برای همه انسانها در آنروز آشکار می‌شود که خدايشان چنين خدایی است و باورشان می‌شود که خدا از نيّات و اعمالی که در خلوت انجام داده اند خبردار است ] 

فَأَمَّا مَن أُوتِىَ کِتَابَهُ بِيَمِىنِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقرَءُوا کِتَابِيَه(١٩) إِنِّى ظَنَنتُ أَنِّى مُلَاقٍ حِسَابِيَه(٢٠) فَهُوَ فِى عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ(٢١) 

اما کسی که نامه اعمالش بدست راستش داده می‌شود، می گويد بياييد و نامه مرا بخوانيد(١٩) همانا من باور داشتم که با حساب خود روبرو می شوم(٢٠) پس او در يک زندگی رضایت بخش باشد (٢١) [اين گروه که از اصحاب يمين هستند وقتی نامه اعمالشان را می بينند از فرط خوشحالی فرياد می زنند که ای فرشتگان بياييد نامه اعمال مرا بخوانید که چگونه به سعادت من حکم می کند. و اين بخاطر اين است که من در دنیا ايمان به چنين روزی داشتم و يقين داشتم که بزودی حساب خود را ملاقات می کنم پس به پروردگارم ايمان آوردم و عمل خود رااصلاح کردم. پس او بعنوان پاداش در يک زندگی خوش باشد، يعنی چنين کسی زندگی می کند به عيشی که خودش بپسندد ] 

فِى جَنَّةٍ عَالِيَةٍ(٢٢) قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ(٢٣) كُلُوا وَاشرَبُوا هَنِيئًا بِمَا أَسلَفتُم فِى الأَيَامِ الخَالِيَةِ(٢٤) 

در بهشتى عالی مرتبه (٢٢) که ميوه هايش در دسترس است (٢٣) بخوريد و بياشاميد، گوارایتان باد، بدآنچه در روزهای گذشته پيش فرستاديد(٢۴) [يعنی  او در بهشتى است که دارای مقام عالی است، و او در آن بهشت لذّاتی دارد، که نه چشمی ديده و نه گوشی شنيده باشد، و نه بر قلب کسی خطور کرده باشد. و ميوه های آن بهشت به وی نزدیک است، بطوریکه هرجور بخواهد می تواند بچيند. سپس می فرمايد اين نعمتها گوارایتان باد، دربرابر اعمالی که در ايام گذشته انجام داديد. پس نعمتهای بهشتى بی حساب و کتاب نيست بلکه به پاداش ايمان و عمل صالحی است که ايشان در دنیا برای امروزشان انجام داده اند] 

وَ أَمَّا مَن أُوتِىَ کِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَالَيتَنِی لَم أُوتَ کِتَابِيَه(٢۵) وَلَم أَدرِ مَا حِسَابِيَه(٢۶) يَالَيتَهَا کَانَتِ القَاضِيَةَ(٢٧) 

اما کسی که نامه اعمالش بدست چپش داده می‌شود، می گويد :ای کاش نامه ام به من داده نمی شد(٢۵)و نمی دانستم حسابم چيست (٢۶) ايکاش آن[مرگ ] پايان دهنده کار بود (٢٧) [اما شخص مجرم در قيامت آرزو می کند که ايکاش نامه اعمالم به من داده نمی شدو آنرا نمی ديدم و نمی فهميدم که حسابم چيست و چون می بيند که چه عذاب دردناکی برايش آماده شده آرزو می کندکه ايکاش همان مرگ اول که آنرا چشيدم و از دنیا خارج شدم کارم را يکسره کرده بود و مرا نابود می ساخت و ديگر دوباره زنده نمی شدم و در ورطه اين عذاب هميشگی قرار نمی گرفتم ] 

مَا أَغنَی عَنِّی مَالِيَه(٢٨) هَلَکَ عَنِّی سُلطَانِيَه(٢٩) 

مال من چيزی از من دفع نکرد(٢٨) قدرتم از دستم برفت (٢٩) [اين دو جمله دو کلمه حسرت است که در آنروز مجرم، بعد از بی نتيجه ديدن کوششهای دنيايی خود می گويد، چون او تا در دنيابود می پنداشت کليد سعادتش در زندگی مال و قدرت است، و اين دو تمامی ناملایمات احتمالی را از او دفع می کنند، و برهر محبوب و لذتی مسلطش می سازند و به همين خيال خام بود که تمامی سعی و توان خود را صرف بدست آوردن مال و قدرت کرده و قهراً از يادخدا و هر سخن حقی که اورا بسوی خدايش می خواند، روی برمی گرداند و آنرا تکذيب می کرد، همين که سراز قبر برداشت و ديد مال و فرزندان بکارش نمی آيند و قدرتش باطل شده لذا با حسرت می گويد که مال و ثروتم هرگز مرا بی نيازنکرد و قدرتم نيز از دستم برفت اما اين اعتراف چه سودی دارد؟] 

خُذُوهُ فَغُلُّوهُ(٣٠) ثُمَّ الجَحِيمَ صَلُّوهُ(٣١) ثُمَّ فِى سِلسِلَةِ ذَرعُهَا سَبعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُکُوهُ(٣٢) 

اورا بگيريدو دست و پايش را ببنديد(٣٠) سپس اورا در دوزخ بيفکنيد(٣١) سپس اورا در زنجیری که طول آن هفتاد ذرع است دربند کشيد(٣٢) [اين سه آيه دستور خدا به فرشتگان عذاب است و هر آيه حاکی از يک مجازات جداگانه و جديد است. تعبير به‘’ثُمَّ ‘’نشان می دهد که بعد از ورود به جهنم به زنجیر هفتاد ذراعی گرفتار می‌شود، و اين برای آنها مجازات جديدی است ] 

إِنَّهُ کَانَ لَايُومِنُ بِاللَّهِ العَظِيمِ(٣٣) وَ لَايَحُضُّ عَلَی طَعَامِ الْمِسْکِينِ(٣۴) 

چرا که او به خدای بزرگ ايمان نمی آورد (٣٣) و بر اطعام مستمندان تشویق نمی کرد(٣۴) [يعنی چون او علاوه بر قطع رابطه با خالق از مخلوق نيز بريده بود و از رنج بينوايان احساس ناراحتی نمی کرد. درواقع می توان فهميد که اطعام کردن يک فرد مشکل مستمندان را حل نمی کند بلکه حل قطعی اين مسئله‌ از طریق دعوت ديگران به اطعام می باشد پس اگر شخصی توانائی اطعام ندارد مسئولیت تشویق ديگران به اطعام از او سلب نمی شود] 

فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هَهُنَا حَمِيْمٌ(٣۵) وَ لَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِيْنٍ(٣۶) لَا يَأْکُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ(٣٧) 

در نتيجه امروز در اينجا هيچ دوستی حمايت کننده ندارد(٣۵) و بجز چرک و خون دوزخيان هيچ طعامی ندارد(٣۶) غذایی که جز خطاکاران از او نمی خورند(٣٧) [چه تناسبی بين جزا و عمل!  او بخاطر قطع رابطه با خالق در دنیا و فراموش کردن اين مهربانترين مهربانها، در آخرت دوست صمیمی و ياری که به حالش سود ببخشد، نخواهد داشت و چون اطعام مستمندان را ترک کرده بود و لذيذترين طعامها را خود می خورد و به طعام مستمندان که خوردن خون دل بود توجهی نداشت در آخرت چرک و کثافاتِ تن اهل جهنم را خواهد خورد. اين خوراک افرادی است که خطاکاری و گناه عادت آنها بوده و عمداً بسراغ کارهای خطا می رفتند] 

فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُوْنَ(٣٨) وَ مَا لَا تُبْصِرُوْنَ(٣٩) 

سوگند می خورم به آنچه می بينيد(٣٨) و آنچه نمی بينيد(٣٩) [در حقیقت سوگند خدا به مجموع خلائق است بجز ذات خودش، چون از ادب قرآن بدور است که خدا را در کنار خلائق قرار دهد و هر دو را به يک نحو تعظیم نمايد زيرا سوگند خوردن به چيزی، نوعی تعظیم آنست و مخلوقات خدا با اين سوگند تعظیم می شوند چون دست پرورده ی خدایی هستند که خود عظیم است ] 

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُوْلٍ کَرِيْمٍ(۴٠) 

بی ترديد قرآن سخن فرستاده‌ای بزرگوار است (۴٠) [ در اينکه برای اثبات حقانیت قرآن در ميان همه ی سوگند ها سوگند به آنچه که ما ديده، و آنچه که نمی بينيم را انتخاب فرموده، برای اين است که نظام واحد حاکم بر عالم، نظامی که اجزای جاری آن همه با هم مربوطند، حاکی از آنست که آفريننده ی همه يکی است، و همه به سوی او در حرکتند، و قرآن نيز متضمن همين معناست، چون تمامی دعوتهايش به سوی حق و به سوی طریق مستقيم است. پس منظور از رسول در اينجا بدون شک پيامبر گرامی اسلام (ص) است نه جبرائیل، چرا که آيات بعد به وضوح به اين معنی گواهی می دهد. و اينکه می گويد اين گفتار رسول بزرگواری است با اينکه می دانيم قرآن گفته خدا است به اين جهت است که پيامبر (ص) ابلاغ کننده آن می باشد بخصوص اينکه روی عنوان رسالت او تکيه شده، و می دانيم آنچه را رسول می آورد گفتار فرستنده ی اوست هرچند بر زبان رسول جاری و از لبهای مبارک او شنيده می‌شود ] 

وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلًا مَا تُؤْمِنُونَ(۴١) 

و قرآن گفته ی يک شاعر نيست اما کمتر ايمان می آوريد(۴١) [ در اين آيه شعر بودن قرآن را نفی می کند، چون آورنده آن که رسول خدا(ص)است تا به آخر عمر حتی يک شعر نسرود، تا چه رسد به اينکه شاعر باشد، سپس جامعه ايشان را توبیخ می کند و می فرمايد اکثریت آنان ايمان نداشته، و بجز اندکی از ايشان ايمان نياوردند] 

وَ لَا بِقَوْلِ کَاهِنٍ قَلِيلًا مَا تَذَکَّرُونَ(۴٢) 

و نه گفته يک کاهن، هرچند کمتر متذکر می شويد(۴٢) [اين دو آيه نسبتهای ناروایی را که مشرکان و مخالفان به رسول (ص) می دادند نفی می کند. گاه می گفتند او شاعر است و گاه می گفتند او کاهن است و بواسطه ارتباط با شياطين اسرار غيب را بازگو می کند چون می ديدند قرآن هم نظم مخصوص دارد و هم دارای خبرهای غيبی است. ] 

تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ(۴٣) 

از سوی پروردگار عالميان نازل شده است (۴٣) [به اين ترتیب تصریح می کند که قرآن نه شعر است و نه کهانت و نه ساخته ی فکر رسول خدا (ص) و يا پرداخته جبرائیل بلکه سخن خدا است ] 

وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الأَقَاوِيلِ(۴۴) لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِاليَمِينِ(۴۵) ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ(۴۶) فَمَا مِنكُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ(۴٧) 

اگر او سخن دروغ برما می بست (۴۴) ما اورا با قدرت می گرفتيم(۴۵) سپس رگ قلبش را قطع می کردیم (۴۶) و احدی از شما نمی توانست مانع شود و از او حمايت کند(۴٧) [يعنی اگر اين پيامبر کريم که ما رسالت خود را بر دوش او نهاديم و با قرآن بسوی شما فرستاديم از نزد خود سخنانی بتراشد و به ما نسبت بدهد اورا با قدرت گرفته و می کشتيم آن وقت فردی از شما نمی توانست مانع انتقام گيری ما شود. البته از آيه نباید نتيجه گرفت که خدا هر فردی را که به دروغ ادعای نبوت کند هلاک می نمايد زيرا آيه فقط رسول ونبی صادق را که همراه با معجزه و بيّنات است تهدید می کند چون اگر به او مهلتی داده شود مايه ی گمراهی مردم خواهد شد درحالیکه پيامبر دروغین لازم نيست فوراً هلاک شود چون بطلان سخن و فقدان معجزاتش برای طالبین حق روشن می کند که او کاذب است ] 

وَ إِنَّهُ لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقِيْنَ(٤٨) 

و همانااين قرآن مسلماً تذکری است برای پرهيزکاران(۴٨) [ يعنی برای آنها که آماده اند خود را از گناه پاک کنند و راه حق را بپويند، برای آنها که جستجوگرند و طالب حقیقت، و کسانی که اين حد از تقوا را ندارند مسلماً نمی توانند از تعلیمات قرآن بهره بگيرند. تأثير عميق و فوق العاده‌ای که قرآن از اين نظر دارد خودنشانه ی ديگری از حقانیت آن است ] 

وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنكُم مُکَذِّبِينَ(۴٩) 

و ما بی ترديد می دانيم که بعضی از شما تکذيب کنندگان آن هستيد(۴٩) [يعنی وجود تکذيب گران لجوج هرگز دلیل بر عدم حقانیت قرآن نيست زيرا چشم دل اينها بسته‌ است و طبيعی است که نتوانند مانند متقین حقایق قرآن را ببينند] 

وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَی الكَافِرِينَ(٥٠) 

و همانا اين قرآن مايه ی حسرت کافران است(۵٠) [امروز آنرا تکذيب می کنند، ولی فردا که يوم الظهور و يوم البروز و در عين حال يوم الحسرة است می فهمند چه نعمت بزرگی را بخاطر لجاجت و عناد از دست داده اند، و چه عذاب دردناکی را برای خود خريده اند، آنروز که درجات مؤمنين و درکات خود را می بينند، و با هم مقايسه می کنند انگشت حسرت بر دهان می گيرند، و دستهای خود را از شدت خشم زير دندان می فشارند] 

وَ إِنَّهُ لَحَقُّ اليَقِينِ(۵١) 

و اين قرآن، بی ترديد حقیقت ثابت است (۵١) [پس کسی نباید تصور کند که تکذيبِ تکذيب گران و يا ترديد در قرآن بجهت ابهامی است که در مفاهیم قرآن وجود دارد زيرا قرآن درنهایت روشنی حقایق را بيان می کند اما با اين حال کوردلان آنرا انکار می کنند] 

فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ العَظِيمِ(۵٢) 

پس به نام پروردگار بزرگت تسبیح بگو(۵٢) [يعنی اورا منزه بدار از اينکه عالم را به باطل آفريده و برای آن هدفی بنام معاد قرار نداده باشد و از اينکه معارفی را که قرآن در امر مبدء و معاد بيان می کند باطل سازد. قابل توجه اينکه در اين آيات، قرآن، به چهار وصف توصیف شده نخست می گويد :اين نازل شده از سوی رب العالمین است، بعد می گويد يادآوری برای متقین می باشد، سپس می گويد مايه حسرت برای کافران است و در آخرين مرحله می افزايد اين حق اليقين است. که اولی برای همه مردم، دومی برای پرهيزکاران، سومی مربوط به کافران و چهارمی مربوط به خاصان و مقربان ]

*********************************************************

پروردگارا!  تو خود می دانی چيزی برتر از سرمايه يقين نيست، به ما ايمان و يقينی مرحمت کن که مصداق حق اليقين باشد. 

بارالها!  روز قيامت يوم الحسرة است، ما را حداقل از کسانی قرار ده که از کمی طاعت حسرت می خورند نه از انجام کثرت گناه و ترک طاعت. 

آمين يا رب العالمین. 




##@بهاران@##...
ما را در سایت ##@بهاران@## دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سیدسعیدبهروز saeed1350 بازدید : 487 تاريخ : يکشنبه 5 آبان 1392 ساعت: 13:48