ما به او محتاج بودیم. او به ما مشتاق بود.

ساخت وبلاگ

نیاز به معبود...

اشتیاق به عابد...

قبل از تحویلسال آنقدر سرم شلوغ بود که در آن گیر و دار فقط فکر هایی را پرواز می دادم. فقطپرواز.

نیاز به نیایشداشتم اما... شاید بلد نبودم. مثل همیشه احساس می کردم اگر حرفهایم با خدا رابنویسم فکرم را راحت تر میتوانم جمع و جور کنم و از فرار و بازیگوشی افکار ذهنمدوری کنم. مثل شبهای قدر. که مینویسم. فقط برای خودش.

ماشاءالله مانهم باشد که فقط و فقط سرتاپا نیازیم. سر و ته صحبت هایم با خدا را که تکان دهمچیزی جز آه و ناله و افسوس و خواهش و تمنا چیزی نیست. هرچند این هم قطعا برایمعبود شیرین است اما به نظرم برتری ایجاد نمیکند. هرچند ما به او محتاجیم و او بهاحتیاجمان مشتاق اما نمیدانم کی و چگونه قرار است برایش بندگی کنیم و حمد و ثنایشبگوییم و او را به یک یک صفاتش بستاییم و آنگاه آنگاه آنگاه حقارتمان را اعتراف ونیازهایمان را تمنا کنیم. به نظرم این یک پله بالاتر از دعاست. که ما در پله پایینتر از پایین تر از پایین نیز مانده ایم.

یادم می آید کهجایی جمله ای از حسین (سلام بر او باد) شنیدم که فرموده است "عاجزترین مردم کسی است که از دعا کردنناتوان باشد" . خیلی خیلی برایم عمیق بود. بازیگوش تر از آنم که وارد عمقششوم اما... واقعا چقدر بلدیم دعا کنیم؟ اگر کتابهای دعا را از دستمان بگیرند ، چند دقیقه چند ساعت می توانیم باپروردگارمان حرف بزنیم؟ حرفهایی از فکر و کلام خودمان. صحبت های یک بنده باخداوندش. با معبودش.. (عبودیتش ادعای ماست یا باورمان؟؟)

 

* اندر وجوب واجبات گیر کردهام. من در پایینترین پله ام.

  /**/ ##@بهاران@##...
ما را در سایت ##@بهاران@## دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سیدسعیدبهروز saeed1350 بازدید : 303 تاريخ : پنجشنبه 14 شهريور 1392 ساعت: 13:21