یه روز یه كامیون گلابی داشته تویجاده می رفته كه یه دفعه
میافتهتوی یه دستانداز،
یكیاز گلابیها میافته وسط جاده،
برمیگرده به كامیون نگاه میكنه و میگه:گلابیها، گلابیها!
گلابیهامیگن:گلابی ،گلابی!
كامیوندورتر می شه،
صداشونضعیفتر می شه.
گلابیمیگه:گلابیها، گلابیها!
گلابیهامی گن:گلابی، گلابی!
بازكامیون دورتر میشه،گلابی میگه:گلابیها، گلابیها!
اماصدای گلابی دیگه به گلابیها نمیرسه!
گلابیهاموبایل راننده رو می گیرن و زنگ میزنن به موبایل گلابی،
اماچه فایده كه گلابی ایرانسل داشته و توی جاده آنتن نمیداده!
گلابی یه نفر رو پیدا میكنه كهموبایل دولتی داشته،
زنگمیزنه به راننده و می گه:گوشی رو بده به گلابیها،
وقتیكه گلابیها گوشی رو می گیرن، گلابیمیگه: گلابیها،گلابی ها!
گلابیها می گن:گلابی، گلابی
برافهمیدن ماجرا برید ادامه...
##@بهاران@##...
ما را در سایت ##@بهاران@## دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : سیدسعیدبهروز saeed1350 بازدید : 289 تاريخ : دوشنبه 14 مرداد 1392 ساعت: 14:53