<no title>

ساخت وبلاگ

سر کلاس ادبيات معلم گفت : فعل رفتن رو صرف کن

 - رفتم ... رفتي ... رفت ... ساکت مي شوم ،

 ميخندم ولي خنده ام تلخ مي شود

 استاد داد مي زند : خوب بعد ؟

 ادامه بده !

 و من مي گويم : - رفت ... رفت ... رفت ... رفت و دلم شکست ... غم رو دلم نشست ... رفت و شاديم

 بمرد ... شور از دلم ببرد ... رفت ... رفت ... رفت ...

و من مي خندم و مي گويم : خنده ي تلخ من از گريه غم انگيز تر است ...

 کارم از گريه گذشته.......

##@بهاران@##...
ما را در سایت ##@بهاران@## دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سیدسعیدبهروز saeed1350 بازدید : 316 تاريخ : شنبه 15 تير 1392 ساعت: 11:51