<no title>

ساخت وبلاگ


اي کاش ذره اي ثانيه هايي که کنارت بودم مي ايستادند
و زمان متوقف بود
تا دستا
نت را به همان قدرتي که فشردم مي فشردم.
کاش هرگز لحظه خداحافظي نمي رسيد
اما ديگر نمي توانم
و زودتر از امروز به ديدارت مي آيم.

دوستت دارم.


تنها دو روز در سال هست که نمي تونى هيچ کارى بکنى
يکى ديروز
و يکى فردا
ولى امروز بهترين روز واسه دوست داشتن،
باور کردن،
کار کردن
و در نهايت زندگى کردنه….

 

رابطه اي که توش اعتماد نيست
مثل ماشينيه که توش بنزين نيست
تا هر وقت بخواي مي توني توش بموني
ولي تو رو به جايي نمي رسونه !

پا به پايم” که نيامدي
“دست در دستم” که نگذاشتي
“سر به سرم” هم نگذار، که قولش را به بيابان دادم….


دلتنگي هموون مکثي ِ
که رو اسمش مي کني
وقتي شماره هاي گوشيت رو مياي پايين …!

بازم روزي شد که کنارم بودي
چه زيباست
چه پر غرور
حس کردن
ت را با آرامشت مي فهمم

گاهي وقت ها
دلت مي خواهد با يکي مهربان باشي
دوستش بداري
و برايش چاي بريزي
گاهي وقت ها
دلت مي خواهد يکي را صدا کني
بگويي سلام
مي آيي قدم بزنيم؟
گاهي وقت ها
دلت مي خواهد يکي را ببيني
گاهي وقت ها…
آدم چه چيزهايِ ساده اي را
ندارد…..!

يه وقتايي لازمه يکي کنارت باشه
کاري نکنه‌ و حرفي نزنه ها…
فقط باشه…!


هوا سرد است...

تو مرا تنگ در آغوش مي گيري.

تنت را بو ميکشم

دستانت را مي فشارم

هوا سرد است ... دلم مي لرزد

اما

گرماي قلبت را حس ميکنم

مست مي شوم در ثانيه هايي که با عطر تنت نفس ميکشم.

همه عمر شراب شيراز خواهي ماند

آنجا در آن دور دست ها

خواهم نشست و بالاپوش بنفش را بخود مي پيچم.

همراه لاي لاي صندلي، زمان را ورق خواهم زد

لبخند ميزنم... لبخند مي زني براي همه‌ي گذشته ها

سهم من... همه‌ي خاطرات تو شد براي همه عمر


##@بهاران@##...
ما را در سایت ##@بهاران@## دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سیدسعیدبهروز saeed1350 بازدید : 384 تاريخ : سه شنبه 28 خرداد 1392 ساعت: 16:45