حکــایتــی از بهلــولــ ...

ساخت وبلاگ

 

 روزی بهلول بر هارون‌الرشید وارد شد.

 خلیفه گفت: مرا پندی بده!

 بهلول پرسید: اگر در بیابانی بی‌آب، تشنه‌گی بر تو غلبه نماید

 چندان که مشرف به موت گردی، در مقابل جرعه‌ای آب که عطش

 تو را فرو نشاند چه می‌دهی؟

 گفت : ... صد دینار طلا.

 پرسید: اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد؟

 گفت: نصف پادشاهی‌ام را.

 بهلول گفت: حال اگر به حبس‌البول مبتلا گردی و رفع آن نتوانی،

 چه می‌دهی که آن را علاج کنند؟

 گفت: نیم دیگر سلطنتم را.

 بهلول گفت: پس ای خلیفه، این سلطنت که به آبی و بولی وابسته

 است، تو را مغرور نسازد که با خلق خدای به بدی رفتار کنی.

##@بهاران@##...
ما را در سایت ##@بهاران@## دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سیدسعیدبهروز saeed1350 بازدید : 279 تاريخ : سه شنبه 28 خرداد 1392 ساعت: 12:28