رگبار

ساخت وبلاگ
ازسرشب که رعد وبرق زد نگران شدم که مبادا دوباره باران بیاید

اما پدرم گفت:نگران نباش هواصاف می شه!

من هم خوابیدم اما نیمه های شب ازقطره های باران که ازسقف

به صورتم می چکید بیدارشدم.

غرولند کردم که آه پدرسقف را درست نکردی

پدرگفت:نه رگباربود تمام شد صبح که شد نفهمیدم چگونه ازطبقه

بالای تخت پایین آمدم نفهمیدم چرا پدرم سرما خورد.


picfa net%20(17) عکس های منظره و طبیعت مخصوص موبایل


##@بهاران@##...
ما را در سایت ##@بهاران@## دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سیدسعیدبهروز saeed1350 بازدید : 363 تاريخ : چهارشنبه 25 ارديبهشت 1392 ساعت: 10:30