عصر پنجشنبه من ؛

مدتها بود که خریده بودمش و همیشه در ذهنم بود که جای مناسبی در اتاقم برایش پیدا کنم، حالا دو سه روزیست که بالاخره جایش را پیدا کرده و روزانه نگاهم را دقایق زیادی به خودش جلب میکند و ذهنم را درگیر مسایلی میکند که تا به حال طور دیگری در موردشان فکر میکردم، قبلا فکر میکردم که دنیا خیلی بزرگ است اما حالا برایم خیلی کوچک شده است و احساس بهتری نسبت به مناطق مختلف دارم، مرزها دیگر خیلی برایم معنا ندارد و بیشتر به معنی آن جمله پی میبرم که همیشه در ذهنم زمزمه میکردم : " و من هرگز نخواهم دانست بشر چگونه در جنگ نشانی از خِرد میبیند !؟ "

چند روز پیش که نصبش کردم بالای میزم هرگز فکر نمیکردم یک نقشه جهان بتواند اینطور روی ذهنم تاثیر بگذارد و نگاهم را تغییر دهد! اما تاثیرش را گذاشت و از این بابت خوشحالم، کشورهای آلمان و هلند را روی نقشه پیدا میکنم و به آنها خیره میشوم، به دو دوستی فکر میکنم که کمی آنطرف تر شبها آنجا در سرزمین ژرمن ها سر به بالین میگذارند و من و دکتر اینجا کمی اینطرف تر در کشر خودمان ، چقدر نزدیک بودند و فکر میکردم خیلی دور هستند ! امیدوارم روزی نه چندان دور تجره ی کمی آنطرف تر ها را داشته باشم ؛

عصر پنج شنبه است و عصر خودم را با این آهنگ در حال سپری کردن هستم، احساس تنهایی و غربت میکنم، خانه ای در کوچه پشتی صدای آن موسیقی بی محتوا را تا آنجا که در توانشان بوده بالا برده و به قولی در حال شادی برای مراسم عقد فرزندشان هستند! کاش روزی به این درک برسیم صداها وقتی از حدی بالاتر بروند ایجاد مزاحمت برای دیگران میکنند و گاهی ناسزاهایی را هم همراه خود به سمت صاحب مجلس انعکاس میدهند!!!
آهنگ شاهرخ تموم میشه و میرسه به آهنگ فرهاد عزیز که همیشه آهنگهایش حس دیگری برایم داشته ، روحش شاد ، موسیقی را زیر لب همراهی میکنم : " ای‌ كاش آدمی وطنش را همچون بنفشه‌ها می‌شد با خود ببرد هر كجا كه خواست . . . "
آخیش ، صداهای مزاحم همسایه قطع شد و حالا میتوانم لحظه ای را به دور از آن موج آزاردهنده و مسخره ی کیبورد آقای نوازنده در آرامشی کوتاه سپری کنم !
از همین جا به تمام عروس و دامادهایی که فراتر از این مدل موجهای موسیقی فکر میکنند درود میفرستم و برایشان آرزوی بهترینها را دارم !

عصر پنجشنبه من با خبری خوب از تلویزیون تمام میشود :
زاینده رود را باز کرده اند و تا یکشنبه آب به داخل اصفهان میرسد :)