جزوه هنر و تبلیغات - قسمت اول

ساخت وبلاگ
الف- معنای هنر:

 هنر در لغت به معنای «فن، صنعت، علم، معرفت، امری توأم با ظرافت و ریزه كاری آن درجه از كمال كه فراست و فضل را در برداشته و نمود آن صاحب هنر را برتر از دیگران بنمایاند.كیاست، زیركی، خطر و اهمیت، لیاقت، كفایت و كمال» نیز در معنای هنر آمده است. هنر در مفاهیم دیگری نیز، از جمله «عشق» و «حقیقت» آمده چنان كه حافظ در شعر ذیل هنر را به ترتیب - در دو معنی - به كار برده است. بكوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش *** كه بنده را نخرد كس به عیب بی هنری روندگان حقیقت به نیم جو نخرند *** قبای اطلس ان كس كه از هنر عاری است در معنای اصطلاحی هنر، اختلافات زیادی به چشم می خورد كه نشان می دهد هنر به خاطر عمق و گستردگی و ظرافت خود، در عین پیدایی ناپیداست

1- چنان كه تولستوی، نویسنده كتاب معروف «هنر چیست؟» می نویسد: «براستی هنر كه از دیرباز از زمان افلاطون و ارسطو این همه گفت و گو در پیرامون خود برانگیخته، چیست؟ آیا هنر از درون انسان بر می خیزد؟ آیا مائده ای است آسمانی كه از ماورای ابرها به روح و جان حلول می كند؟ یا نه، آمیزه ای است از تمامی اینها

 2- به باور «فروید» تبلور امیال سركوفته آدمی است؟» «هنر وسیله ای است برای ثبت و ضبط احساس انسانی در قالب مشخص و نیز انتقال آن در خارج از عوالم ذهنی و همچنین تفهم آن احساس هنر به دیگران است»

 3- محمود بستانی ضمن تفسیر زیبایی كه از هنر به دست داده است، به نقش مؤثر آن در انتقال پیامهای مهم اشاره می كند. وی می نویسد: «هنر در تجربه انسانی، روش خاصی از بیان حقایق زندگی است، یعنی اگر زبان علمی یا عادی كه ما آن را در زندگی روزمره خود به كار می گیریم دارای این ویژگی است كه بیان مستقیم حقایق می باشد، زبان هنر نیز این زیژگی را دارد كه بیان غیرمستقیم همین حقایق است. تفاوت این دو زبان آن است كه زبان نخست بر نقل حقایق به صورت واقعی خود استوار است، در حالی كه زبان هنر بر عنصر تخیل استوار است. .

ب- آمیخته ی هنر

از مجموع تعاریفی كه برای هنر شده است، می توان دریافت كه هنر از عناصری تركیب می یابد كه با وجود آنها انسان می تواند به دستاوردهای لطیفی از احساس آدمی دست یابد كه در شرایط دیگر، چنین امكانی میسر نمی باشد. این عناصر عبارتند از:

تخیل، ذوق، خلاقیت و زیبایی. در میان این عناصر، سه عنصر نخست در تكوین و ظهور اثر هنری نقش دارند و عنصر آخری در كیفیت ارزشگذاری آن:

 1- تخیل

حكمای قدیم قوای باطنی را به چهار قوه: عقلیه، غضبیه، شهویه و وهمیه تقسیم می كردند. و قوه وهمیه را شامل واهمه، خیال و متخیله می دانستند؛ واهمه، معناهای خبری را درك می كند و خیال، صورتها را؛ و متخیله بین آن دو، تركیب را بر قرار می سازد. امروزه نیز، كه تحقیقات بشری به جای تكیه بر تعقل محض، بیشتر به تجربه تكیه كرده است، وجود چنین قوه ای را در آدمی كه منشأ آثاری از جمله هنر است مورد پذیرش قرار داده اند؛ هر چند كه آن را به عنوان فعالیتهای فیزیولوژیستی پیچیده مغز می شناسند. بارزترین نمود این قوه، صنعت شعر است كه در منطق در كنار جدل و خطابه قرار گرفته است و آن را برخاسته از قوه خیال شاعر تعریف نموده اند. تصویری كه یك شاعر از پدیده های مختلف ارائه می كند. با استفاده از انواع تشبیه كنایه، استعاره، استخدام، ایهام و .... سرازیر و لبریز از پرورش خیال است كه به همین سبب به شعر، لطافت، طراوت و زیبایی می بخشد. به این خاطر است كه تنها اثر منظوم را از مصادیق شعر نمی شناسند؛ زیرا می گویند چنین اثری برخاسته از قوه های عاقله است.

 2- ذوق:

ذوق یكی از واژهایی است كه شاید همه بتوانند مفهوم آن را به كمك وجدان خود دریابند. با این حال، ارائه تعریف جامعی از آن بسادگی ممكن نیست. (یدرك و لا یوصف) یكی از این تعریفها چیزی است كه تولستوی یاد كرده است كه بر آن اساس شاید بتوان ذوق را «توانمندی اندیشه آدمی در درك عمیقتر و ارائه بهتر» دانست. وی معتقد است: «ذوق شناخته نمی شود مگر به وسیله آن فداكاری كه هنرمند یا دانشمند در صرف وقت و چشمپوشی از راحتی و خوشی خویش در پیروی ذوقش می نماید.» كانت در مورد آن چنین گفته است: «ذوق، قدرت قضاوت در چیزی یا واقعه و نمودی است به وسیله خشنودی بی شائبه كه عاری از هر سودی باشد». نقش ذوق آدمی تا بدان جاست كه بسیاری موفقیت در امر خطابه، اجتهاد و تحقیق را به داشتن ذوق سلیم مرتبط دانسته اند؛ به عنوان مثال: سكاكی قرآن را از بعد فصاحت و بلاغت، یك اثر هنری فوق بشری (معجزه) معرفی می كند. با این حال می گوید: «اعجاز قرآن قابل درك است، اما قابل وصف نیست. او می گوید: تنها راه درك اعجاز قرآن، ذوق است كه آن هم در سایه داشتن علم و بیان فراهم می آید.» سكاكی خود تعریف روشنی از ذوق ارائه نمی دهد.

3- خلاقیت:

 از شگفتیهای منحصر به فرد روان آدمی كه از امتیازات اوست، خلاقیت او می باشد كه بی تردید، این توان، شعاعی از قدرت مطلق خلاقیت حضرت باری است كه در روان آدمی به عاریه نهاده شده است و او را از رهگذر همین نشانه ها به صفات خالق رهنمون می گردد. خلاقیت، توان آفرینش اثر یا كاری است بدون آن كه پیشینه ای داشته یا از اثر و كار دیگری نمونه برداری شده باشد و این از جمله عناصری است كه هر هنری و بیش از آن بهره برده است. نقاشی، گرافیك، مینیاتوری و ... از جمله نمودهای هنری است كه عنصر خلاقیت در آنها بیشتر مشاهده می گردد. از خلاقیت گاه به نبوغ تعبیر می شود و در تفاوت آن با مهارت گویند: «ماهر در فن به كسانی گویند كه در هر رشته یك نوع كاری انجام می دهند كه در واقع تكرار زمان گذشته یا نتیجه مهارت خودشان است، (در حالی كه) نابغه، ساخته هایی ایجاد می كند كه دارای اندیشه های بكر باشد و با آثار موجود تفاوت مبینی داشته باشند.» آثار پدید آمده از نبوغ، همگی بدیع، تازه، ناگهانی، شگفت آور، زنده و مخالف معمول است.

4- زیبایی:

شمار صفحاتی كه در گوشه و كنار جهان بر آنها حروفی نگاشته شده، به هزاران هزار برگ می رسد، بی آن كه مورد توجه قرار بگیرند بجز این كه همگان، مفاهیم مورد نظر نویسنده را در قالب آن حروف، جست و جو می كنند؛ اما براستی چه ویژگی باعث می شود كه یك اثر خوشنویسی برجسته، هزاران نفر را تحت تأثیر قرار می دهد و هر فرد هنردوستی را ساعتها به درنگ و توجه در مورد خود وا می دارد؟ مقدار چوپ و پارچه ای كه در تابلوهای نقاشی به كار رفته آن قدر ناچیز است كه مورد توجه قرار نمی گیرد، با این حال چنین آثار شگرف و شگفتی آفرین همواره با پولهای گزاف، خرید و فروش گردیده، در موزه ها با تجلیل فراوان نگهداری می شود! قطعا تنها عاملی كه چنین عنایت و توجهی را به این آثار بخشیده، زیبایی افزون است كه در آنها به تصویر كشیده شده است. لیكن با این همه، تعریف دقیق و جامعی از آن، ارائه نگردیده است. مفاهیمی چون مطبوع بودن، نظم و عظمت، سود بخشی و ... چیزهایی هستند كه در تعریف آن آمده اند، اما وجود هر كدام، گاهی زیبایی نیست و گاهی نزد افراد خاصی، زیبایی تلقی می شود. بنابراین می توانیم زیبایی را نسبی بدانیم.

مفهوم زیبایی

 ابتدا نیازهای ابراهام مازلو را شرح می دهیم زیرا بدانیم که گاهی نیاز هم زیبایی است گاهی عادت - گاهی تغییر - گاهی رفع نیاز - و گاهی ذات خود موضوع و شیی نیاز ابراهام مازلو : 1- خودشکوفایی 2- اجتماعی 3- احترام 4- امنیت و رفاه                           "من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم "

 زیبایی دونوع است- ذاتی مثل مجموعه های پیرامونی و دوم تفسیری است.

چیزی که نیاز انسان را بر آورده کند زیباست و ما نسبت به آن علاقه یا کشش نشان می دهیم. ذات بشری که الگو گرفته از ذات خدا و در تعامل با همه ی زیبایی های هستی است زیبایی را دوست دارد ( خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد.) انسان همه چیز را تجربه می کند. هر نیازی مثل نیاز اجتماعی در زمان خود زیبا می شوند و اگر در شرایط سخت فیزیکی و طبیعی قرار گیریم شاید هیچ چیز به اندازه تهیه یک مسکن یا منزل یا گزینش یک همسر برای ما لازم و زیبا نباشد.

 زیبایی ، تراوشات معنوی بر اساس نیاز جاری و آتی است. این زیبایی با توجه به نوع محیط و تربیت متفاوت است. خانواده هایی که به طبیعت علاقه دارند قطعا فرزندشان هم به طور نسبی علاقه پیدا خواهد کرد. اعتقادات، واقعیتها و مفاهیم معمول در منزل هم همین طور. به طور خلاصه برای هر کسی زیبایی و عشق یک معنا دارد. این زیبایی و عشق اگر مبتنی بر آگاهی نباشد، حقیقی است یا مجازی است. ( ما در دنیای واقعی بحث می کنیم، مبتنی بر عقل و آگاهی)

نکته :  هر چیزی در این دنیا جز این 3 گروه است. 1- واقعیات هر آنچیزی که موجود است و قابل لمس است و عقلی است و هست ونیست این عالم در دسترس است مثل علوم تجربی و فیزیکی که اسرار بیان آنها ریاضی و امثالهم است. 2- حقیقت: هر چه که باید باشد یعنی مجهولاتی است که از بعد از گروه و یا شاخه یک چیز خالص است و در حلول زمان یا قراردادها به طور نسبی، درست یا غلط هویدا می شوند. 3- عرف و عقائد: هر چه که فرض می کنیم بوده است و اغلب غیر عقلی است و به طور سنتی وارثی پیروی می کنیم و گاهاهم بشر می آید که عقل مقداری از آن را تاییدکند.

##@بهاران@##...
ما را در سایت ##@بهاران@## دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سیدسعیدبهروز saeed1350 بازدید : 391 تاريخ : دوشنبه 26 فروردين 1392 ساعت: 10:52